آن چه در این مقاله خواهید خواند:
من مهدی عباس زاده هستم و میخوام این جا در مورد کتاب نیمه تاریک وجود صحبت کنم. من کتاب نیمه تاریک وجود رو بعد از کتاب وقتی نیچه گریست توی شهریور ماه خوندم و باید همین اول کار یه غر بزنم و بگم هر چه قدر که کتاب نیچه گریست خوب و کاربردی و پر کشش بود کتاب نیمه تاریک وجود بده!
بقیه غر هارو سعی میکنم توی ادامه این معرفی کتاب بنویسم، اما اگه میخواین همین الان بدونین که این کتاب کتاب خوبیه یا نه باید بگم این کتاب یک مضخرف به تمام معنیه! چرا !؟ ادامه نقد و بررسی کتاب نیمه تاریک وجود رو بخون تا بفهمی!
نیمه تاریک وجود و بقیه کتاب های رشد فردی
اگه به بقیه کتاب های رشد فردی هم یه نگاهی داشته باشین متوجه میشین که بعضی چیز ها توی همه ی این نوع کتاب ها مشترکه. همه ی کتاب های این سبکی اولشون با جملاتی از بقیه نویسنده ها شروع میشه که از این کتاب تعریف کردن و وقتی بررسی میکنی میبینی اون نویسنده ها هم خودشون از همین سبک کتاب ها مینویسن.
یعنی به صورت دوره ای از کتاب های همدیگه تعریف میکنن و مخاطبینشون رو به هم پاس میدن! تا دست جمعی بتونن فروش خوبی داشته باشن.
نکته بعدی ای که در مورد کتاب های رشد فردی زردی که این روز ها همه جا سر و کلشون پیدا میشه میتونم بگم اینه که اگه نگیم این کتاب ها با هدف کلاه برداری نوشته شدن میتونیم بگیم که این کتاب ها صرفا با اهداف مارکتینگی نوشته شدن.
منظورم اینه که وقتی نویسنده شروع به نوشتن کتاب هایی مثل نیمه تاریک وجود میکنه به این فکر میکنه که این کتاب رو جوری بنویسه که بتونه بفروشه (و خوب بفروشه) و ازش کسب درآمد کنه و هدفش از نوشتن این کتاب ها ابدا کمک به بقیه انسان ها (چیزی که خودشون ادعا میکنن) نیست.
نقد دیگه ای که به این کتاب ها خیلی وارد میشد این بود که این کتاب ها صرفا فقط چیز هایی مربوط به ذهن رو به انسان یادآوری میکنه (مثلا بیاندیش و ثروتمند شو) و دستورات عملی ای واسه چیزی که میگه ارائه نمیکنه. نویسنده های این دست کتاب ها واسه فرار از این نقد یه کار جالب انجام دادن و اون هم قرار دادن یه سری تمرین در اخر هر فصل از کتابه.
دیپلمات نوشت: مشکل اصلی من با این کتاب ها علاوه بر مطالب بالا اینه که موضوع رو خیلی ساده میکنن. همشون ادعا میکنن که فقط کافیه به حرف هاشون ایمان داشته باشیم.
همشون ادعا دارن که اکسیر موفقیت دست اوناست و ما فقط کافیه به چیز هایی که میگن عمل کنیم تا موفق بشیم و اگه نمیتونیم موفق شیم تقصیر خودمونه! چرا !؟ چون نتونستیم به حرف های اونا درست و کامل عمل کنیم.
نتیجه کار این میشه که همه ی ما چندین جلد از این کتاب هارو توی خونمون داریم و معمولا هیچ کدومشون رو هم نخوندیم و بهش عمل نکردیم اما باز هم کتاب هایی مثل نیمه تاریک وجود رو میخونیم به امید این که شاید این کتاب بتونه در ما جادو کنه!
معمولا توی کتاب هایی مثل نیمه تاریک وجود به جای کارهای آزمایشگاهی و صحبت کردن از نتیجه اون آزمایش ها همراه با اوردن منبع و سند از تجربیات فردی افراد صحبت میشه. نویسنده های این نوع از کتاب ها معمولا برای هر چیزی که میگن سریع یه مثال از مراجعه کننده های خودشون میگن که اون مشکل رو داشته و با عم کردن به چیزی که اون ها بهش گفتن موفق شده. بدون این که اصلا مشخص باشه واقعا اون فرد وجود خارجی هم داره یا نه.
الان که دارم این قسمت رو به این مقاله اضافه میکنم فکر کنم چهار ماهی گذشته باشه. چند روز پیش بود که کانال ترجمان یه پادکست توی کانال تلگرامش به نام ” برای موفقیت تلاش فردی مهم تر است یا شرایط اجتماعی ” گذاشت و من بعد از گوش دادنش دوباره پرتاب شدم به دنیای این کتاب و سایر کتاب های رشد فردی.
🎯 پسانداز کن و کمتر خرج بتراش تا بتوانی با پولهایت سرمایهگذاری کنی و، بهوقتش، زندگیات را بسازی. این توصیههای خودیاری لابد به گوش شما هم خورده است، نقلقولهایی از زاکربرگ یا وارن بافت، که راهورسم «خودساختهشدن» را یاد میدهند. مرشدان خودیاری، همگی میخواهند «خود» ما را تغییر دهند و تغییری چشمگیر در زندگی افراد به وجود بیاورند. اما جامعهشناسان نظری دیگری دارند.
آیا واقعا اینطوریه!؟ ایا ما فقط به رشد فردی نیاز داریم؟! یا نویسنده های این کتاب هارو هم میشه در کنار افرادی که در مورد جذب و قانون جذب کتاب مینویسن کلاه بردار و یا در بهترین حالت بیسواد دونست؟!
پادکستی که ازش این جا اسم بردم رو میتونین توی کانال تلگرام خود ترجمان ببینین همچنین من برای راحتی کار توی کانال تلگرامی خودم هم میزارم.
دیپلمات نوشت: صحبت من اصلا این نیست که ما مسئولیت تصمیم های خودمون رو برعهده نگیریم و تمام مشکلاتمون رو بندازیم تقصیر جامعه و یا برای بهتر شدن “خود” هیچ تلاشی نکنیم بلکه موضوع اینه که نباید همه چی رو توی خودمون جست و جو کنیم و خودمون رو به خاطر همه چیز سرزنش کنیم. خیلی از مشکلاتی که ما این روز ها باهاش درگیریم مستقیما بر میگرده به حکومت بیسواد و نادانی که دارن بر کشور حکمرانی میکنن!
نقد و بررسی کتاب نیمه تاریک وجود
ترجمه بد کتاب نیمه تاریک وجود
اولین برخوردی که من با کتاب نیمه تاریک وجود داشتم ترجمه ی بد این کتاب بود. مترجم توی صفحات اول این کتاب در حد کیبورد استافینگ (فقط سئو کارها میدونن چیه) از فعل “نمودن” استفاده کرده بود.
نمونه ی دیگه ای از ترجمه و ویرایش بد و افتضاح کتاب نیمه تاریک وجود رو میتونین این جا ببینین. ( صفحه ی 12 پاراگراف 3 خط 5-7)
نیمه تاریک وجود و ایرانی ها
احتمالا توی بقیه جاهایی که در مورد کتاب ها و سریال ها حرف زدم به این نکته اشاره کردم که وقتی وسط یک کتاب یا سریال خارجی از ایران و یا یک وسیله ایرانی (مثل پسته یا فرش ایرانی) و یا از یک ایرانی (مثل حافظ، مولانا و …) صحبت میشه از عمق وجودم بهم حس شعف و شگفت انگیزی بهم دست میده.
جمله های قشنگ در کتاب نیمه تاریک وجود
توی کتاب نیمه تاریک وجود هم پر از جملاتیه که خوراک کپشن اینستاگرامی و یا برش هایی از یک کتابه! جمله هایی که فقط خوشگلن و به هیچ دردی نمیخورن. جمله هایی شبیه به رویاهاتو باور کن و فلان.
نیمه تاریک وجود و کتابی بدون سند
همون جوری که توی پاراگراف های اخر قسمت نیمه تاریک وجود و بقیه کتاب های رشد فردی گفتم توی این کتاب ها معمولا حرف دقیق علمی زده نمیشه و به جای استناد به مقالات و آزمایش های علمی ما بیشتر تجربیات شخصی این آدم هارو میبنیم. چیز هایی که اصلا معلوم نیست راست باشن و وجود خارجی داشته باشن.
کتاب نیمه تاریک وجود درباره چیست
نویسنده کتاب نیمه تاریک وجود (دبی فورد) در این کتاب سعی کرده است به ما بگوید که ما در وجود خود دو نوع حس داریم.
حس هایی مانند خساست که ممکن است ما آن ها را داشته باشیم ولی مداوم آن ها را سرکوب می کنیم و میخواهیم که آن ها را از بین ببریم. در مقابل حس های نوع اول ما نوع دیگری از حس ها را داریم که میخواهیم آن ها را به همه نشان دهیم (مانند دست و دل بازی).
و ما به هر دوی این حس ها نیاز داریم و هر دوی آن ها در کنار هم هستند که میتوانند وجود ما را تشکیل دهند و ما بدون حضور یکی از این حس ها ناقص هستیم.
دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود حس هایی مانند خساست را که ما نمیخواهیم آن ها را به دیگران نشان دهیم و سرکوبشان میکنیم را سایه نامیده است و معتقد است همین سایه ها هستند که به کارهای خوب ما معنی میدهند و سایه ها حتما بد نیستند و این ما هستیم که باید آن ها را در جای درست خودش استفاده کنیم.
متن کتاب نیمه تاریک وجود
دبی فورد در متن فصل سوم کتاب نیمه تاریک وجود در مورد این موضوع صحبت میکند که جنس ساخت تمام انسان ها با هم یکسان است و اگر ما یک انسان را به صورت تصادفی مورد آنالیز قرار دهیم انگار توانسته ایم کل انسان ها را مورد بررسی قرار دهیم درست مثل یک قطره در کل اقیانوس!
وقتی یک بدی و زشتی را در یک انسان میبینم باید حواسمان باشد که آن بدی و زشتی در درون ما هم وجود دارد پس نباید زیادی سخت گرفت و خیلی ناراحت شد.
فصل چهارم کتاب نیمه تاریک وجود
دبی فورد در فصل چهارم کتاب نیمه تاریک وجود با تعریف چیزی به نام فرافکنی میگوید:
ما وقتی از کسی خوشمان می آید که آن فرد یک سری از خصوصیاتی که ما دوستشان داریم و در درون خود ما بالقوه است را به بالفعل در آورده. و وقتی از کسی بدمان می آید که آن فرد کارهایی را میکند که در درون ما هم وجود دارد و ما قبلا آن ها را انجام میداده ایم و یا در حال حاضر ما هم آن ها را انجام میدهیم.
مثلا این جا در مورد تف کردن این حرف به نظر شما میتونه درست باشه!؟
دیپلمات نوشت: مورد اول شاید جزو معدود مواردی باشه که من هم با دبی فورد موافق باشم اما در مورد موضع دومی فقط میتونم یه چیز بگم:
چرت و پرت محض!
فصل پنجم کتاب نیمه تاریک وجود: سایه خود را بشناس تا خودت را بشناسی
در بیرون وجود انسان ها پوسته ای تشکیل شده است تا از انسان ها در برابر سختی ها و ناملایمات دفاع کند و اجازه ندهد که به انسان ها آسیب برسد. اما نکته قابل توجه این جاست که زیبایی های انسان ها در درون آن ها وجود دارد و برای رسیدن به این زیبایی ها باید بتوان این پوسته را شکست وبه درون وجود انسان ها سرک کشید.
برای شکستن این پوسته میتوان از بقیه آدم ها خواست تا در مورد بدترین و بهترین خصوصیات و ویژگی های ما نظر دهند. با این کار میتوان از پوسته ای که اطراف مارا گرفته فراتر رفت و نگاهی به درون وجود خود انداخت.
بالاتر گفتم که کتاب نیمه تاریک وجود یه عالمه جمله داره که خوراک نوشتن کپشن و توییته؛ الان میخوام از یکی از اون ها رو نمایی کنم.
افراد متکبر از نداشتن امنیت رنج میبرند
تا این جا و توی این پنج فصلی که گذشت دبی فورد توی کتاب نیمه تاریک وجود سعی کرد که به سایه ها بپردازه. اما از این فصل به بعد به قبول کردن و پذیرا شدن سایه ها میپردازه (این فعل میپردازه و کلا پرداختن چه قدر عجیبه. انگار از یک دنیای دیگه وارد دنیای افعال شده)
فصل ششم کتاب نیمه تاریک وجود: من آن هستم
دبی فورد در فصل ششم کتاب نیمه تاریک وجود به بحث در مورد سایه ها ادامه میدهد.
ما اگر قبول کنیم که خصلت های بد دیگران در وجود ما هم قرار دارد و ما هم از همان مشکالات رنج میبریم کمتر در برابر این افراد گارد میگیریم و از دست آن ها عصبانی میشویم و این خصوصیات ناپسند کمتر در دیگران برای ما بولد میشود.
یعنی تا زمانی که این خصوصیات بد را در خود نپذیریم مدام به دنبال پیدا کردن آن ها در دیگران هستیم و واضح است که بالاخره آن ها را خواهیم یافت.
دیپلمات نوشت: من تا یه جایی با حرف دبی فورد موافقم از نظر من هم وقتی شما از یه چیزی بدت میاد وجود اون چیز در بقیه بیشتر به چشمت میاد. مثلا وقتی شما از دروغ گفتن بدت میاد دروغ های اطرافیانت خیلی بیشتر به چشمت میاد.
اما این به این معنی نیست که به این خاطر تو آدم های دروغ گو رو جذب خودت میکنی بلکه میتونه به این معنی باشه که تو از هر آدمی اون بخش دروغ گو بودنش را سریع تر از بقیه وجودش پیدا میکنی و اون واسط بیشتر بولد میشه.
فصل هفتم کتاب نیمه تاریک وجود: پذیرش نیمه تاریک خود
در فصل هفتم کتاب نیمه تاریک وجود نوشته دبی فورد بیشتر با لایه های زیرین شخصیتی خود آشنا میشویم و تشویق میشویم که بیشتر از قبل به آن ها توجه کنیم . شخصیت های فرعی ما در روان شناسی فرا شخصی شخصیت ها یا بخش هایی از یک شخصیت کلی هستند که زندگی، عقاید، افکار، احساسات، اهداف و برنامه های خود را دارند.
ما باید با هر کدام از این کاراکتر های فرعی وجودمان یکی یکی رو به رو شویم و ببینیم آن ها برای کمک به ما چه چیزی برای گفتن دارند و از حرف های آن ها درس بگیریم.
دیپلمات نوشت: درست یادم نیست اما فکر کنم داستابوفسکی بود که گفته بود هر کدوم از شخصیت هایی که توی کتاب هام خلق کردم بخشی از وجود من بوده به همین خاطر تمام شخصیت هام رو دوست دارم.
احتمالا خودمون هم متوجه شدین تا الان که ما ترکیبی از چند نفریم، حداقل من متوجه این شدم و حتی برای بعضی از شخصیت های فرعی خودم کاراکتر و اسم هم تعریف کردم و در صورت نیاز صداشون میکنم تا بیان و کمکم کنن. دو قطبی هم عمتونه!
هر یک از لایه های شخصیتی هدیه ای برا ما دارند. هر وجهی از شما چه آن را دوست داشته باشید و یا نداشته باشید برای شما منفعتی خواهد داشت. تصور آن که تنها تاریکی در آن جا وجود داردفقط و فقط فریب دادن خودتان است.
فصل هشتم کتاب نیمه تاریک وجود: خودتان را دوباره تفسیر کنید
در فصل هشتم کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد به تاثیر پذیری روح و روان ما از آن چه که در گذشته برای ما اتفاق افتاده است میپردازد. دبی فورد میگوید بعد از این که به این اثر ایمان آوردیم باید بنشینیم و تمام گذشته خود را آنالیز کنیم.
بررسی کنیم و ببینیم که چه چیز هایی از گذشته در وجود و یاد ما مانده و چه چیز هایی از گذشته ما را اذیت میکنند. چه رفتار هایی را در گذشته انجام داده ایم که اکنون به این جا و به زندگی فعلی خود رسیده ایم.
بعد از انجام این مرحله باید به یک سوال پاسخ دهیم و ببینیم آیا این کارهایی را که در طول زمان انجام داده ایم به چه خاطر بوده؟! به خاطر تاثیر پذیری از دیگران این کار هارا انجام داده ایم؟! یا به خاطر نوع تربیتی که در خانواده داشته ایم!؟ بعد از جواب دادن به این سوالات به مرحله بعد میرویم.
در این مرحله باید تمام تصمیمات گذشته خود را بررسی و بازبینی کنیم و ببینیم زندگی فعلی ما واقعا همون چیزیه که ما میخواستیم؟! (یکی از بهترین کتاب ها توی این زمینه کتاب دوباره فکر کنه – این کتاب رو علی بندری تو پادکست بی پلاس معرفی کرده، حدیث یه سری ویدئو در موردش ساخته و به زودی من هم اینجا ازش مینویسم.)
اگه زندگی ما اون چیزی نیست که ما میخواستیم شجاع تغییر دادن اون رو داشته باشیم!
منظورم از شجاعت برای تغییر اون چیز هایی که ما نمیخواستیم اینه که باید مسئولیت تموم اون چیز هایی رو که توی زندگیتون اتفاق افتاده و میوفته رو بپذیرین. منظورم اینه که تصمیم هاتون منجر به هرچیزی که شده با خودتون بگین این من بودم که این تصمیم رو گرفتم و این من بودم که این کار رو انجام دادم.
پذیرش نتیجه تصمیم هامون واقعا سخته اما در عین حال مهم هم هست. ما ادم ها معمولا این طوری بزرگ شدیم که اگه یه تصمیمی بگیریم و اون خوب از کار در بیاد همه جا اون رو تعریف میکنیم و پزش رو میدیم اما اگه تصمیمی بگیریم که خوب در نیاد اصلا گردنش نمیگیریم و زار تا بهانه میاریم؛ بهانه هایی مثل فشار خونواده بود، فلانی گولم زد و هزار تا چیز دیگه که احتمالا خودتون توش استادین.
حالا چجوری میتونیم به اصطلاح آدم گردن گیر تری باشیم!؟ این طوری که بیایم و فقط به شکست های و تلخی های اون تصمیم فکر نکنیم بلکه بیایم و ببینم اون تصمیمی که گرفتیم چه چیز های خوبی هم همراه اون بدی ها و تلخی ها داشته!؟ (شاید بگین که این چه راه حل کرسی شعریه؟! باید بگم این نظر من نیست و راه حلیه که دبی فورد ارائه داده. خلاصه حواستون باشه که حاجت ها قاطی نشه).
از اون جایی که من همیشه و همه جا میگم من نمیخواستم برم سربازی و به زور خونواده رفتم و تصمیم سربازی رفتن رو گردن نمیگرفتم با خوندن این متن گفتم بزار تست کنم و ببینم جواب میده یا نه.
وقتی بهش فکر کردم دیدم آره خب سربازی به من توانایی تنهایی زندگی کردن و دوری از خونواده رو داده و شاید خوبی هایی هم داشته اما خب باز هم چه ربطی داشت؟! من باز هم دوست نداشتمم برم سربازی و به اجبار خونواده رفتم. حالا این که شاید سربازی یه سری توانابی هم به من داده باشه تغییری توی این مسئله که من با زور رفتم سربازی ایجاد نمیکنه .
نظر شما چیه؟! فکر میکنین این راه حل میتونه کمکی کنه!؟ اصلا من درست فهمیدم حرف دبی فورد رو ؟! کامنت کنین ببیننم کی به کیه!؟
فصل نهم کتاب نیمه تاریک وجود: اجازه درخشش به نور خود
ما همان طور که بدی ها و سایه ها را داریم خوبی هایی نیز داریم که آن ها فراموش کرده ایم. هر وقت کسی را میبینیم که آن خوبی ها را دارد به آن فرد جذب میشویم اما باید بدانیم که تمام این خوبی ها را ما در بدن و وجود خودمان نیز دارا هستیم. همان طور که به بدی های وجود خود فکر میکنیم باید به خوبی های وجود خود هم فکر کنیم و به آن ها هم اجازه ظهور بدهیم.
ما باید بر خلاف چیز هایی که از کودکی به ما آموخته اند خوبی هایمان را به دیگران عرضه کنیم و از خودمان به خاطر خوبی هایی که داریم تشکر کنیم. یکی از بهترین راه ها برای تشکر از خود این است که هر شب قبل از خواب به تک تک اندام هایمان فکر کنیم و از آن ها به خاطر درست کار کردشان تشکر کنیم.
فصل دهم کتاب نیمه تاریک وجود: زندگی ای آن گونه که ارزش زیستن داشته باشد
توی این ده فصلی که از کتاب نیمه تاریک وجود خوندم میتونم به جرعت بگم که این فصل از بقیه فصل های کتاب بهتره (اگه نگم تنها فص به درد بخور این کتاب همینه هم دروغ نگفتم). نکته جالب توی این فصل از کتاب اینه که این فصل ربط زیادی به سایه ها و اون چیز هایی که دبی فورد این کتاب رو بر اساسش نوشته نداره و میشه گفت تقریبا یک چیز جداست.
حالا با این مقدمه کوتاه بریم ببیبنیم که دبی فورد توی فصل آخر کتاب نیمه تاریک وجود چی داره برامون.
دبی فورد توی این فصل دوباره همون سوالی که توی فصل هشتم مطرح کرده بود رو میپرسه. میگه باید فکر کنیم و به این سوال پاسخ بدیم که آیا این زندگی دقیقا همون چیزیه که ما میخواستیم ؟! اگه جوابتون منفیه باید تلاش کنین تا زندگیتون رو تغییر بدین. (99.9 درصد آدم ها معمولا جوابشون منفیه) حالا چطوری زندگیمون رو تغییر بدیم؟!
اولین قدمی که دبی فورد میگه باید واسه تغییر دادن زندگیمون برداریم تعهد دادن به خودمون برای تغییر دادن و عوض کردن زندگیمونه. (گه عمری قد بده خودمم توی این زمینه حرف هایی دارم و احتمالا توی همین مهر ماه سال 1401 با مقاله ای به عنوان چگونه زندگی خود را تغییر دادم منتشرش کنم:))
دومین قدمی که باید برداریم اینه که باید ببینیم چه چیز هایی مارو به هدفمون میرسونه و چه چیز هایی مانع رسیدن ما به هدف هامون میشه. روی هر کدوم از این مسائل باید فکر کنیم و فکر کنیم.
بعد از اون باید برای هر کدوم از چیز هایی که میخوایم بهش برسیم برنامه داشته باشیم. یک برنامه جامع و مدون اون هم روی کاغذ و نه توی ذهنمون.
دیپلمات نوشت: معمولا این جاها تنبلی میکنیم و نمینویسیم و اگه مینویسیم زیادفکر نمیکنیم به نظر من باید این جا دوباره از خودمون بپرسیم که آیا واقعا ما میخوایم اون رو انجام بدیم؟! ما واقعا تعهد دادیم نسبت به انجام این کار!؟
یه حرف دیگه ای که نویسنده توی این فصل گفت و به دلم نشست این بود که اگه نمیخوای یه کاری رو انجام بدی همون اول به خودت بگو نه، من این کار رو انجام بده نیستم. چرا !؟ چون عادت میکنی. عادت میکنی یه تعهد بدی و بهش عمل نکنی و این تو شخصیت جا میوفته.
اما اگه کاری رو تصمیم گرفتی انجام بدی تا تهش برو و پا پس نکش. این رو یادت باشه که کارهایی که به خودمون قول انجامش رو دادیم ولی اناجام ندادیم یا کارهایی که نصفه و نیمه و انجام دادیم درست مثل آشغال های توی جوب میمونه. کم کم جمع میشن و یهویی جلوی جریان آب رو میگیرن.
بیشترین رنجی که من در مردم مشاهده میکنم به واسطه همین است که رویا هایشان را به انجام نرسانده اند.
بهترین انتشارات کتاب نیمه تاریک وجود
کتاب نیمه تاریک وجود هم مثل خیلی از کتاب های زرد روانشناسی که خیلی معروف میشن چاپ و ترجمه های مختلفی ازش موجوده. من در این مورد که کدوم یکی از انتشاراتی که کتاب نیمه تاریک وجود رو چاپ کردن از بقیه بهترن حقیقتا نظری ندارم.
اما میتونم به جرعت بگم بدترین کتابی که تا حالا توی عمرم از نظر ویرایشی خوندم همین کتاب نیمه تاریک وجود بوده از نشر آزرمیدخت. نظر من اینه که این کتاب رو نخرین، اما اگه فیشینگ کردین و میخواین پول هاتون رو بریزین سطل آشغالی حداقل از این انتشارات آزرمیدخت نخرین.
بهترین ترجمه نیمه تاریک وجود
تقریبا تموم اون چیز هایی که در مورد انتشارات آزرمیدخت واسه کتاب نیمه تاریک وجود گفتم در مورد مترجم این کتاب هم صدق میکنه. کتاب نیمه تاریک وجود مسلما و قطعا یک نقطه تاریک توی ستبقه کاری آقای آرش صباحی فرده (البته اگه سفیدی هم داشته باشه توی پرونده کاریش)
پس پیشنهادم اینه که به هیچ وجه کتاب نیمه تاریک وجود رو از نشر آزرمیدخت و ترجمه آرش صباحی فرد نخرین! (تکرار میکنم، نخرین)
PDF کتاب نیمه تاریک وجود
اگه میخواین به صورت مستقیم PDF کتاب نیمه تاریک وجود رو دانلود کنین کافیه ایمیلتون رو توی فرم زیر وارد کنین تا این کتاب به ایمیلتون فرستاده بشه.
اما اگه زیاد اهل ایمیل و ایمیل بازی نیستین و میخواین علاوه بر PDF کتاب نیمه تاریک وجود چیز های دیگه ای که توی این سایت ازشون اسم بردم رو دانلود کنین و داشته باشین میتونین بزنین روی دکمه زیر و بیاین به کانال تگرامی من.
برای دانلود و مطالعه کتاب نیمه تاریک وجود میتوانید از لینک زیر استفاده کنید و یا برای دانلود این فایل و فایل های مربوط به کتاب نیمه تاریک وجود به کانال تلگرام مهدی عباس زاده مراجعه کنید.
نسخه صوتی کتاب نیمه تاریک وجود
واسه این که نسخه صوتی کتاب نیمه تاریک وجود حجمش خیلی میشد اون رو فقط توی کانال تلگرامم آپلود کردم. از کتاب نیمه تاریک وجود من دو نسخه صوتی پیدا کردم که هر دوتارو هم توی کانال گذاشتم اما از اون جایی که خودم هیچ کدوم رو گوش ندادم پیشنهادی هم ندارم که کدوم رو گوش کنین.
میتونین از هر کدوم یک قسمت رو دانلود کنین و هر کدوم رو که دوست داشتین ادامه بدین.یک نسخه صوتی کتاب نیمه تاریک وجود توسط خانوم لیلا زنگنه فر خونده شده و نسخه دیگه صوتی کتاب نیمه تاریک وجود توسط خانوم نفیسه حمزه ای!
نیمه تاریک وجود به انگلیسی
اگه شما هم دنبال اینین که ببینین کتاب نیمه تاریک وجود به انگلیسی چی میشه و با چه عنوانی به چاپ رسیده تا بتونین ببینین خارجی ها نظرشون در مورد اینکتاب چیه باید خدمتتون عرض کنم که این کتاب در زمینه The Shadow Effect نوشته شده و نام کامل کتاب نیمه تاریک وجود به انگلیسی اینه :
The dark side of the light chasers : reclaiming your power, creativity, brilliance, and dreams
خرید کتاب نیمه تاریک وجود
همیشه دوست داشتم یک کتاب فروشی داشته باشم و کتابفروشی رو تجربه کنم. چند وقت پیش با دوستی آشنا شدم که یک سایت کتاب فروشی داشت و از من خواست روی سایتش کار کنم.
از اون روز به بعد من به آرزوم رسیدم و میتونم کتاب هم بفروشم. اگه خواستین کتاب نیمه تاریک وجود رو بخرین به من پیام بدین تا حداقل با تخفیف واستون اون کتاب رو ارسال کنم.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
تجزیه تحلیلتون از کتاب ظاهرا جامع بود اما بنظر عامیانه، پیشنهاد میکنم اگر نقد و ایراداتی در این کتاب یا کتبی از این دست میبینید، علمی و اصولی نقد کنید، و اگر مستندات خلافی از سایر علمای روانشناسی دارید ارائه کنید . اینجوری نقد و بررسی و اعتبار نوشته ها و نظراتتون عالمانه تر و قابل پذیرش تر خواهد شد
باتشکر
سلام مصطفی جان، صحبت های من در مورد این کتاب و یا سایر کتاب های مشابه به نظر عامیانه نمیان چرا که واقعا عامیانه هستن:)
من کتاب ها رو در سطح خودم میفهمم و به همون نسبت هم در موردشون مینویسم.
و ممنون از این که نظر خودت رو با ما در میون گذاشتی و از کنار محتوایی که برات جالب بوده ساده رد نشدی.
راستی! ممنون از پیشنهادت.
درود
سایه در واقع از ابداعات دبی فورد نیست و ایشون با تجربیات شخصی خوئدشون اون رو نوشتند … در واقع یونگ این موضوع رو مطرح می کنه …ممنونم
سلام ارامش جان، ممنون از این که نظر خودت رو با ما در میون گذاشتی.
موضوعی که گفتی رو نمیدونستم؛ دمت گرم.